پانته آپانته آ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه سن داره

پانته آ :)

کسایی که دوستشون داری تو رو ترک نمیکنن! میتونی اونا رو تو قلبت پیدا کنی:)

آخرین سفر سال

دختر گلم از وقتی به دنیا اومدی با خودت عشق و هیجان آوردی نشونه این هیجان سفرهای متعددی هست که تو عزیزم در این 18 ماه عمرت رفتی 2بار تهران،بندرعباس،قشم ،اصفهان وحالا برای اولین بار میخوای جایی بری که رفتنش برای همه ما باعث شادیه آره گلم تو ،من وبابا در یه سفر ناگهانی از طرف اداره بابا چند روز دیگه قراره بریم مشهد مقدس شهری که همه ما عاشقشیم شاید تو الان متوجه بزرگی این سفر نشی اما در آینده حتما درک میکنی، در ضمن خوشگلم این اولین سفر تو با بابات هست در واقع اولین سفر کاملا خانوادگی ما،امیدوارم امام رضا به دل کوچیک ومعصوم تو نگاه بکنه و همه رو به آرزوهاشون برسونه.آمین ...
30 بهمن 1392

تصمیم مامان

مامان یه تصمیم مهم گرفته تا امروز تمام متنهای وبلاگم از طرف من نوشته می شد واسه شما دوستای گلم حالا از این به بعد مامان میخواد گاهی از طرف خودش هم در مورد من بنویسه آخه من نمیتونم بعضی از مسایل رو به راحتی بگم مثلا بعضی چیزا رو اگه من بنویسم میشه تعریف از خود یا بعضی چیزا رو در مورد خودم نمیدونم مامان بهتر میدونه و میتونه بگه پس اگر این جور متنی خوندید تعجب نکنید مامان نوشته البته منم مینویسم نگران نباشید.
22 بهمن 1392

قصه این روزای من

  امروز روز دومه که واکسن زدم دیشب یه کم تب کردم اما زود تبم پایین اومد امروز خیلی غرغرو شدم مامان میگه واسه اینه که 4ساعته دارم استامینوفن میخورم که خواب آوره اما من به شدت مقاومت میکنم و نمیخوابم یه کمم پام درد میکنه اما باز من حاضر به نشستن نیستم و لگان لگان راه میرم راستی خاله ام یه عالمه عکس و فیلم ازمن توی گوشیش داشت وداد مامان حالا مامانم ناراحتیش کمتر شده  فقط غصه از دست دادن صدای ضبط شده ام رو میخوره وفیلم مادربزرگ مرحومش رو در آخرین روزای زندگیش. این هم یه عکس من در حال یک چرت خیلی کوتاه بعد از واکسن. ...
20 بهمن 1392

بازهم واکسن...

من به سن 18ماهگی رسیدم و بایدروز دوشنبه برم واکسن بزنم همه میگن اینبار خیلی درد داره و چندروز سخت ودردآور رو باید تحمل کنم مامان خیلی نگرانه وروزی چندبارمن رو محکم بغل میکنه و میگه بمیرم الهی که می خوای واکسن بزنی. باباهم مامان رو دلداری میده اما چه فایده....... حرف دوست و آشنا مامان رو حسابی کلافه کرده که ای وای کی واکسن 18ماهگی رو میزنی؟هنوز نزده ؟ ......راستش منم دارم کم کم میترسم نکنه خیلی دردم بگیره؟!واسم دعا کنید دوستای خوبم 
12 بهمن 1392

مامان ناراحت

مامانم این روزا خیلی خیلی ناراحته میدونید چرا بخاطر شیطونی من گوشی همراه مامان از دستش افتاد و چند تکه شد البته گوشی سالم موند اما بقول بزرگا مموری ترک خورده در حالی که مموری مامان پربوده از عکس ، فیلم و صدای من از بدو تولد تا حالا البته یه مقداری از عکسارو مامان روی کامپیوتر هم داره اما اونایی که مربوط به چند ماه اخیر میشه رو نداره واسه همین مامان خیلی خیلی ناراحته منم واسه مامان وخودم  ناراحتم چون بی عکس شدم.
7 بهمن 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پانته آ :) می باشد